- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت
جان بر کف بازار توأم یوسف زهرا دلـبـاخـتـه دار تـوأم یـوسـف زهـرا هر سو بکشانند به هر کوچه تنم را در سـایـۀ دیـوار توأم یوسف زهرا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت
دیده به تیغ دوخـتم، تا مگر از دعـای تو تو نگه افکنی و من، سر فکنم به پای تو گه بدنم به عشق تو، کوچه به کوچه میرود گـاه سـر بـریـدهام گـریـه کـنـد برای تو
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در عرفه
ای یوسف غریب به کنعـان نیامدی تـنـهـاتـرین مـسافـر دوران نیـامدی گـویـند بوی پیـرهنت می رسد ولی ما مانـده ایم و وعـدۀ خوبان نیامدی دارد هنوز نسل جوان پیر می شوند طولانی است قصۀ هجران نیامدی خضر انتظار لحـظۀ دیـدار می کشد یعـقـوب دهر بهر تو گریان نیامدی ایمان چو شعله ایست کف دست مومنین شـد سخـت آزمـایش ایـمـان نیامدی گاهی شکست حرمت والای اهلبیت گاهی شکست حرمت قرآن نیامدی قوم یهود، قـوم نجس، قـوم بچه کش در قدس و کعبهاند به جولان نیامدی آتـش به جـان امت اسـلام می زنـند هرجا که هست جمع مسلمان نیامدی دارند عـاشـقـان شما کشته می شوند ای پـاسـدار خـون شهـیـدان نیامدی خـون حـسین منتـظر انتـقـام توست زینب تو را صدا کند از جان نیامدی ای زائر غـریب حرمهـای اهل بیت محصور شد حریم تو جانان نیامدی ایـنـک اهـانـتـی به مقام خـلـیـل شد کـعـبـه اسـیـر فـتـنۀ طوفـان نیامدی ما را برای لشگـر خود انتخاب کن آمـادهایـم پـای تـو هـر آن نـیـامـدی با اهل روضه در عرفه وعده کردهای اینجا کسی نگـفـت پـریشان نیامدی میگـفت با عموی تو سالار کـربـلا رفتی ولی به خیمه ز میدان نیامدی
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در عرفه
ای امیـر عـرفـه دست مـن و دامـانـت جان به قربان تو و گردش آن چشمانت ای امیر عـرفـه ذكـر لـبـت را قـربـان حال پر سوز و غم نیمه شبت را قربان ای امیر عـرفه روح مـنـاجـات تـوئـی مشعر و سعی و صفا مروه و میقات توئی ای امـیـر عــرفـه حــالِ مـنـاجـات بـده بر گـدای حـرمـت وقـت مـلاقـات بـده ای امیـر عـرفـه گـر چـه سـراپـا دردم گر بیائی به خـدا دور سرت می گردم ای امـیــر عــرفــه دیــدۀ پُــر آب بــده دل بـی تـاب مـرا با نـگـهـی تـاب بـده ای امیر عـرفه فـیض دمـت را قـربان دل دریـایـی لـبـریـز غـمت را قـربـان ای امیر عـرفه تـنگ غـروب است بیا سر زدن بر فقرا سرزده خوب است بیا ای امیر عـرفه حـاجـی زهـرا بـرگـرد جان زهرا دگر از خیمۀ صحرا برگرد ای امیر عـرفه خـنـده بـزن بر رخ من جـان زیـنـب بده روز عرفه پاسخ من ای امیـر عـرفـه! ذكـر مـدام است بـیـا كار این عـاشق دلخـسته تمام است بیا ای امیر عرفه دیدن رویت عشق است مردن امشب به خدا بر سر كویت عشق است ای امیـر عـرفـه جـان گـل یــاس بـیــا آخـر مجـلـس ما روضـۀ عـبـاس بـیـا ای امیـر عـرفـه در عـرفـاتـی امـروز یا كه در علـقـمـۀ شـاه فـراتـی امروز ای امیر عـرفه شرح بـده خود بر من سر عـبـاس كجـا ضرب عـمـود آهن!
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت مسلم علیه السلام
کیستم من؟ خونِ خونِ حضرت ربّ جلیلم دومـین قـربـانـی ثـارالله از نسل خـلـیـلم در به در، در کوچههای کوفه، عالم را دلیلم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت مسلم علیه السلام
ای بـه شـهـیـدان خــدا پـیـشـتـاز سیـنـه به شمـشـیـر بلا کرده باز پـیـش قـدم از شـهــدای حـسـیـن کرده سر و جان به فـدای حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت
ز بام کوفه میکنم تو را نظاره یا حسین! تو هم مرا نظاره کن به یک اشاره یا حسین! لحظه به لحظه دم به دم، مرگ دوباره دیدهام بس که رسیده بر تنم، زخم دوباره یا حسین!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت
مـیـان كـوچـههـا مـرد غــریـبـی بـه لـب دارد نــوای یـا حـبـیـبـی به لب ذكر و به دیـده اشك دارد بـه دیـوار غـریـبـی سـر گــذارد دلـش پُـر از هـیـاهـوی غـریـبـی غـمـش كرده سیه روی غـریـبی تـك و تـنـهـا مـیـان شـهـر كـوفه زده غـربت به قـلب او شـكـوفـه بگوید با دل پُر خـون و پُـر درد حـسـیـن فـاطـمـه برگـرد برگرد در این كوفه نشانی از وفا نیست كسی اینجا طـرفـدار شما نیـست كسی اینجا سـراغـت را نگـیـرد مـگـر مـسـلـم بـرای تـو بـمـیـرد مـیـان كــوچـههـا تـنـهـای تـنـهـا پـریــشـانـم بـرایـت یـابـن زهـرا میا كوفه كه اینجا شهر كینه است تمام كوچههایش چون مدینه است مـیـان خــانــههـا راهــم نــدادنـد جــواب نـــالــه و آهــم نــدادنــد همه مهمان نوازی شان به سنگ است تمام كوچههایش تار و تنگ است میا كـوفـه كه پُـر از خـصم باشد در ایـنجـا سر بـریـدن رسم باشد میا كوفه كه شهری بی فروغ است دكان نیزه سازی شان شلوغ است سفـیـرت را نمیخـواهـند برگرد مـرا بـنـگـر اسـیـر بـنـد بـرگـرد لـبـم خـونـی و دنـدانـم شـكـسـتـه دو دستم را عدو در كوچه بسته شـده پـاره ز نـیــزه جــامــۀ مـن ز سـر بـرداشـتـنـد عـمـامـۀ مـن در اینجا هیچكس حامی ما نیست كسی با تو در اینجا هم نوا نیست ولـی با ایـنـهـمـه تـنـهائی و غـم نـیاوردم به ابـرو لحـظـهای خـم روم بر پای دار خویش سرمست اگر خشنود میگردی تو عشق است پـریـشـانم پـریـشـان و پـشـیـمان چرا گـفـتم بیا كـوفه حـسین جان
: امتیاز
|
زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت
سالار کـاروان پُـر از یاسمن، حـسین جمع صفات و خـاتمۀ پنج تن، حـسین دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین کـم در مـیـان کـوفـه عــذابـم نـدادهانـد بـا کـام تـشـنـه گـشـتـم و آبـم نـدادهانـد از بس که بین کـوچه جـوابـم ندادهاند دل خوش شدم به یاری یک پیرزن حسین با تـیغ و نیزه بال و پرم را شکستهاند دندان و کـام شعله ورم را شکـستهاند از پشت بـام فـرق سـرم را شکستهاند نامردی است مسلک شان غالبا حسین شـام بـلـنـد غـفـلت شان سـر نمیشود چیـزی برایشان زر و زیور نمیشود این جا دلی برای تو مضطر نمیشود برگرد و سر به وادی این ها نزن حسین دیگـر بـریـدم از دل تـاریک کـوفـیان از کوچههای خاکی و باریک کوفیان جـان رقـیهات نـشـو نـزدیک کـوفـیان چون میدرند از بـدنت پیـرهن حسین بایـد نـظـر به قـامـت آب آورت کـنـی فکـری برای تـشنگـی اصغـرت کـنی قدری نظاره بر جگـر خواهـرت کنی شاه غریب گشته و دور از وطن حسین این جا نمک به زخم عـزادار میزنند زن را برای درهـم و دیـنـار میزنـند طـفـل اسـیـر را سـر بـازار میزنـنـد غیرت میان کوفه شده ریشه کن حسین میترسم این که بین بیابـان رها شوی بر خاک داغ بادیه عطشان رها شوی غارت شوی و با تن عریان رها شوی برگـرد تا رها نـشـوی بی کـفن حسین ای وای اگر که اسب کسی سرنگون شود یا از فـراز نـیـزه سـری واژگون شود گـودال قـتـلـگـاه اگر غـرق خون شود ضجه زند عقیله که خونین بدن حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه
میرفتم و گـدازه صفت میگـداختم تا دیـدهام یـکـایـکـشـان را شـناخـتم رد گشتم از صف صدقات و نگاهها در هر ردیـف قـافـیهها را نـبـاخـتم معـمـار تـازیـانۀ کـوفی خراب کرد هر خـانۀ امیـد که با اشـک سـاخـتم گرچه غریبه وار مرا خیره میشدند بـاور نمیکـنی! همه را میشنـاخـتم دیدم که نعل تازه به هر خانهای زدند با اسب خطبه بر سر آن قـوم تاختم حتی صدای بغض جرس هم شکسته شد با ضربهای که همهمه شان را نواختم
: امتیاز
|
مصائب اهل بیت علیهم السلام در کوفه
سـلام ای عـمـۀ سادات زینب کـتـاب مـحـکـمُ الایـات زینب سلام ای نقـش ایـمان پیـمـبـر تـجـلّــی گـاه قــرآن پـیــبـمـر سلام ای دخـتـر خـیـرالبـریّـه شکـوه خـطـبـههای حـیـدریّـه سلام ای دومین زهرای اسلام حـدیث قـدسی و قـرّای اسلام تو زینب، زِیـن بابایی عـقـیله یقین دارم چو زهرایی عقـیله تـو عِـیـنُ الله ثـارُالله هـسـتـی چراغ شب فـروز راه هـستی تویی که یک زن اما شیرمردی تو ثابت کردهای مـرد نبردی خـدایـی که عـلـمـدار آفـریـده عـلـمـداری شـبـیـه تـو نـدیـده تو هم بر این علم حساس بودی حسین و اکبر و عـباس بودی تو با آن ذوالفـقار خطبههایت شکوه و اقـتـدار خـطبههـایت اگرچه خویشتن را پیر کردی تمام کـوفه را تسخـیـر کردی زِ هُـرم خـطـبۀ تو ماه لـرزید دل سـنـگ عـبـیـدالله لــرزیـد دلـش لـرزیـد، امّا بیحـیا بود عُبِیدِ کفـر و زشتی و زنا بود حرم را خارجی میخواند، ملعون! میان کوفه میچرخاند، ملعون! در این کوفه دل خیرالنّسا سوخت قمرها بر فراز نیزهها سوخت در این کوفه تو را گریان نمودند سـوار نـاقـۀ عـریـان نـمـودند در این کوفه تو را آزار دادند نـشـان مـردم اغــیــار دادنــد نگاهت را به نیزه مات کردند برایت پـارچه خیـرات کردند
: امتیاز
|
مناجات با امام و مصائب اهل بیت در کوفه
ما آب از دو دیـدۀ گـریـان گـرفـتـهایم از سـفـرۀ شـماست اگـر نان گرفـتهایم روزی ما به دست شما میخورد رقم پس رزق را ز دست کریمان گرفتهایم از عشق های بیسر و سامان گذشتهایم با عشقِ روضههاست که سامان گرفتهایم عـالِـم زیـاد هست که کـافـر کـند مـرا از دست روضه خوان تو ایمان گرفتهایم مـا مُــردۀ گـنـاه و گـنـاهـی نـداشـتـیـم تو آمـدی و از نـفـست جـان گرفـتهایم دردی به جز تو نیست دوایی به جز تو نیست بـا درد آمـدیـم که درمــان گـرفـتـهایـم شرمـنـدهایم از غـمـتان جـان نـدادهایـم مشکـل چه بود اینقـدر آسان گرفـتهایم دل سنگ بودهایم و کویری دو چشممان هـمراه زخـمهـای تو بـاران گرفـتهایم ************* با سایۀ سرت سـرِ مـا گـرم شد أخا... تا کـوفه روی سر، مـه تابان گرفتهایم إحـیـا گـرفـتهایم هـمه با سـرت حسین بر روی سر ببین همه قـرآن گرفتهایم
: امتیاز
|
زبانحال سید الشهدا علیه السلام در هنگام ورود به کربلا
منایی از منای حاجـیان زیـبا تر است اینجا مران ای ساربان محمل که حج اکبر است اینجا مران ای ساربان محمل که میبینم به چشم دل روان بر شانهام خون از گلوی اصغر است اینجا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا
اینجا کجاست این همه غربت دیار کیست این خاک، این غبار پُر از غم مزار کیست آن تـل، تـلِّ خــاکـی و گـودی پـشـت آن جانم به لب رسانده مگر سوگوار کیست با من بگو که آن همه نیزه برای چیست یا آن سپـاه دشنـه به فکـر شکـارِ کیست وای از رباب حـرمـله اینجا چه میکـند وای از رباب حـرمله در انـتظار کیست آن نـیـزههـای مـرد کُـش سهـمـگـیـن او سهـم گـلـوی مثل گـل شیـر خوار کیست بـرگـرد تـا به گـریـه نـگـویـم کـنـار تـو این زخـمهای بیـشتـر از بیشمار کیست برگرد تا که نـشنـوی از کوفـیان که این ناموس بیبـرادر و محـمل سـوار کیست
: امتیاز
|
زبانحال سید الشهدا علیه السلام در هنگام ورود به کربلا
به گوشم میرسد هر لحظه آوای خدا اینجا مران ای ساربان محمل که باشد کربلا اینجا شما حجاج بیت الله خون هستید و میبینم که جای موی سر، سرهایتان گردد جدا اینجا
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
یک آینه که حـسرت دارالـسّلامهاست یک آیـنه که قـبـلـۀ بیت الحـرامهاست یک سو جلال حضرت خیرالنّسای خلق یک سو جمال واضح خیرالأنامهاست
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
یک مرد و زن مکمل هم در کنار هم آیــینه وار هـر دو یشان بیقـرار هم مـعـنـای اصـلی لـغـت خـانـوادهانـد مست نگاه یک دلی و می گسار هم این زندگی بنا شده بر پایههای عشق بیاعـتنا به ثـروت و دار و ندار هم یک خانهٔ محقر و یک قطعهٔ حصیر سـرمایههای اصلی شان اعـتبار هم کانون گـرم پروش غـنچههای یاس پیــوندشان وقوع و طــلوع بهار هم در آسـمان عـاطفه این ماه و آفـتاب چـرخـیـدهاند تـا به ابـد در مـدار هم عاقد خدا و مهریه آب و سکوت محض آری شـدنـد هم نــفـس روزگـار هم
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
ابرهای رحمت حق درّ و گوهر ریختند نقد هستی را به خاک پای حیدر ریختند شب نشینان فلک از چشم گوهر بار خویش بهر فیض خاکیان از شوق گوهر ریختند در چنین شب آرزومندان ز شور اشتیاق صد هزاران دل به پابوسی دلبر ریختند ساقیان بزم عشق و شور و مستی از شعف عاشقان را شهد شیدائی به ساغر ریختند در شب تزویج زهـرا با علی از آسمان قدسیان گل بر سر زهرا و حیدر ریختند تا که چشم مهر و مه افـتاد بر انوارشان بر نـثار راه آنان نـقـره و زر ریخـتـند در فلک خیل ملائک بال بر هم میزدند پیش پای شمع دل پروانه سان پر ریختند در بهشت آرزو از یمن این پیوند نـور حوریان گل در کنار حوض کوثر ریختند از درخت سبز طـوبی بر محـبّان عـلی برگۀ آزادی از غوغای محشـر ریختند ای وفائی ماه و خورشید فلک از آسمان در قدوم مهر و ماه عشق اختر ریختند
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
جهان برای شکـوفـا شدن مهـیا بود و این قـشـنگ ترین اتـفـاق دنیا بود که دست فاطمه در درست های مولا بود به اعتقاد من اصلا غـدیر اینجا بود پدر به فاطمه رو کرد، اینچنین فرمود دلـیـل خـلـقـت لاهـوت ازدواج تو بود قـرار شد که شما بیقـرار هم باشید جهان دچار شما شد دچار هم باشید تـمـام عـمـر دمـادم کـنـار هم باشید و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید دعای من همه این بوده تا به هم برسید که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم خدا نکرده اگر زخـم بود مرهـم هم صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم چرا که قبلۀ من هم علیست فاطمه هم و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد نوشتهام که سفارش نه بلکه خواهش کرد هـمـیـشه نام عـلـی را امـام بگذارید به خـانـوادۀ مـن احـتـرام بـگـذاریـد برای فـاطـمه سنـگ تـمام بگـذارید و روی زخـم دلش الـتـیام بگـذارید جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت بدون فـاطـمه هم آبـرو نخواهـد داشت شنیده میشود از آسمان صدایی كه كشیده شعر مرا باز هم به جایی كه نبود هیچ كسی جز خـدا، خدایی كه نـوشـت نـام تو را، نـام آشـنـایی كه پس از نـوشتن آن آسـمـان تـبـسم كرد و از شنیدنش افلاك دست و پا گم كرد نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد نوشت فاطمه تكلیف نور روشن شد دلیل خلق زمین و زمان معـیـن شد نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است غزل، قصیدۀ نابی که در ازل گفته است نوشت فاطمه تعـریف دیگری دارد ز درك خـاك مـقــام فـراتـری دارد خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد درون خـانه بهـشت معـطـری دارد پدر همیشه كنارت حضور گرمی داشت برای وصف تو از عرش واژه بر میداشت چرا كه روی زمین واژۀ وزینی نیست و شأن وصف تو اوصاف این چنینی نیست و جای صحبت این شاعر زمینی نیست و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست خدا فراتر از این واژهها كشیده تو را گمان كنم كه تو را، اصلا آفریده تو را كه گرد چـادر تو آسمان طواف كند و زیر سایۀ آن کعـبه اعـتکـاف كند مـلـك بـبـیـند وآنگـاه اعـتـراف كـند كه این شكوه جهان را پُر از عفاف كند كـتاب زنـدگـیات را مـرور باید كرد مرور كوثر و تطهـیـرو نور باید كرد در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود درون خـانـۀ تو نـان فـقـر آجـر بود شبیه شعب ابی طالب از خدا پُر بود بهـشـت عـالـم بـالا برایت آمـاده است حصیر خانۀ مولا به پایت افتاده است به حكم عشق بنا شد در آسمان علی علی از آن تو باشد؛ تو هم از آن علی چه عاشقانه همه عمر مهربان علی! به نان خشك علی ساختی، به نان علی از آسـمـان نگـاهت ستـاره میخـواهم اگر اجـازه دهـی با اشـاره میخـواهم به یاد آن دل از شهـر خسته بنویسم كنار شعر دو ركعت نشسته بنویسم شكـسـته آمـدهام تا شكـسـته بنـویـسم و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم به شعر از نفس افـتاده جـان تـازه بده و مادری كن و ایـنـبـار هم اجـازه بده به افـتـخـار بگـویـیـم از تـبار توأیم هنوز هم كه هنوز است بیقرار توأیم اگر چه ما همه در حسرت مزار توأیم كنار حضرت معصومه در كنار توأیم فضای سینه پر از عشق بیكرانۀ توست كرم نما و فرود آ كه خانه خانۀ توست
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه و حرکت بسوی کربلا
آقا چه شد كه حج شما نیمه كاره ماند شبهای شهر مكه چرا بیستاره ماند بـار سـفـر مـبـنـد، دلـم شـور مـیزنـد گـویا قیامت است، مَلك صور میزند من خواب دیدهام، سرتان را به نی زدند گرگان تشنه، زوزه كشان لب به مِی زدند دیـدم نـسیـم شانـه به گـیـسوت میزند مَرهم به زخـم گـوشۀ ابـروت میزند دیـدم تو را به نـیـزه شه مِی گـسارهـا هـو میكشند دور و برت نی سوارها آقای من، شـما كه مـسیـح عـشیـرهای در كـوفه متهـم به گـناهـی كـبـیـرهای یـعـقـوب چـشـم آیـنـههـا پـیـر میشود این شهر بیحضور تو دلگیر میشود دارد ز دیــده قـافـلـهات دور میشـود كم كم بساط روضۀ ما جـور میشود با اینكه مست ذكـر خوش یـارب توأم امـا هــنـوز مـضـطـرب زیـنـب تـوأم اینجا بمان كه حرمت كعبه تویی حسین آقا مرو، كه عـزّت كعـبه تویی حسین دیـدم كه حـاجـیـان مـنـا لـنگ میزنـد شیطان پرست ها به خدا سنگ میزند حالا كه میروی سفری پر خطر حسین پس لااقل سه سالۀ خود را مبر حسین پـاشیدم آب پـشت سـر محـمـل ربـاب با ظرف اشك دیدۀ خونین جگر حسین فـكـری به حـالِ روز مبـادای ایل كن چـندین قـواره چادر دیگر بخر حسین این ساربان به درد مسیرت نمیخورد یك سـاربـان اهل نـظـر را ببـر حسین با بردنش نمك به جگر میخورد حسین شیرخوارۀ تو زود نظر میخورد حسین
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه و حرکت بسوی کربلا
حاجـیـان حـج خـون، دست الهی یارتان حیف! آخر مکه شد محروم از دیدارتان سعیتان از مکه تا صحرای خونین بلا طوفتان در خون تپیدن حجتان ایثارتان حجتان مقبول بادا سعیتان مشکـور باد وعــدۀ دیــدارتـان بـا خــالــق دادارتـان حـلّۀ احـرامتان خـون گـلـوتـان میشود خونتان تا صبح محشر آبروتان میشود در مسیر حجِ خون چون یاد پیغمبر کنید اشک ریـزید و تماشای عـلیاکـبر کـنید آبــرو داریـــد امــا بــاز کــســب آبــرو در حضور یار از خون علیاصغر کنید حاجیان خود در منا سر میتراشند و شما موی خود رنگین زخون سازید و ترک سر کنید پای بفشارید ای اصحاب و انصار حسین بوسـه برداریـد از دست عـلمدار حسین ای همای بخت، حسرت برده بر اقبالتان خوش برون رفتید از مکه خوشا بر حالتان زخم شمشیر است فردا مرحم زخم شما مـقـتـل خـون است تنها کعـبـۀ آمـالتـان اشک خـتم الانـبـیـا سازد شما را بـدرقه فـاطـمـه در کـربـلا آیـد به استـقـبـالتان خـاک گـردد خـلعـت انـدام عـریـان شما بحر نـوشد آب از لبهای عـطشان شما از حسین امشب سفر کردید با هم تا حسین هر نفس در قلبتان گردیده ذکر یاحسین تا به خون خویشتن گیرید در این حج وضو راه بسپارید ای چابکسواران با حسین در مسیر کعبۀ خون ذکرتان باشد همین واحـسیـنـا واحـسیـنا واحـسینـا واحـسین روز را از دود آه خویش همچون شب کنید لحظهلحظه گریـه بـر تنهایی زینب کنید ای زمین کربلا! بر آل عصمت یار باش میهمان، رو از حجاز آورده مهماندار باش بر عزیز فاطمه آغوش جان را بـاز کن مهربان با خـانـدان احـمـد مـخـتـار باش خارهایت را ز پای لالهها بیـرون بکش عصر عاشورا بر آن غم دیده گان غمخوار باش بـر تـن بـیتــاب اولاد پـیــمـبــر تـاب ده از سرشک چشم «میثم» تشنگان را آب ده
: امتیاز
|